آموزههای راست مسیحی و سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا
دوره 3، شماره 31، آذر 99، صفحات 159 - 142
1 دانشگاه امام صادق علیه السلام
2 پژوهشگر ارشد وزارت امور خارجه
چکیده :
گروههای بنیادگرای مسیحی در ایالات متحده آمریکا از شاخههای پروتستانیسم در این کشور هستند. این گروههای دینی با آموزههایی چون تأکید بر جامعیت دین و پیوند دین و سیاست، مخالفت با سکولاریسم، ظهور زودرس مسیح و پایان جهان، تقابل دائمی خیر و شر، غیریتسازی و جواز استفاده از خشونت به منظور پیشبرد اهداف خود در جامعه از دیگر گروههای دینی در این کشور متمایز میشوند. جناح راست مسیحی با اتکا به این آموزههای مذهبی از دهه 1970 و با وقوع انقلاب فرهنگی در آمریکا، وارد عرصه سیاست گشته و بر تحولات داخلی و سیاست خارجی این کشور تأثیر گذاشته است. نوشتار حاضر درصدد است تأثیر تعالیم و آموزههای دینی بنیادگرایی مسیحی را بر جهتگیری و گرایش سیاست خارجی آمریکا مورد ارزیابی قرار دهد. پژوهشگران به منظور نیل به این هدف از روش توصیفی-تحلیلی بهره برده و از دادههای کتابخانهای به منظور گردآوری اطلاعات بهره بردهاند. نویسندگان بدین نتیجه دست یافتهاند ماهیت دینی جامعه آمریکایی بستر مناسبی برای فعالیتهای گروههای راست مسیحی فراهم نموده و باور به ضرورت وقوع نبرد آرماگدون به ویژه در دوره کارتر، تقابل با اسلام به عنوان نیروی شر در دوران بوش و پشتیبانی از رژیم صهیونیستی به عنوام قوم برگزیده الهی و مقدمه ظهور مجدد مسیح جلوهای از تأثیرپذیری سیاست خارجی این کشور از آموزههای بنیادگرایی مسیحی به حساب میآیند.
گروههای بنیادگرای مسیحی در ایالات متحده آمریکا از شاخههای پروتستانیسم در این کشور هستند. این گروههای دینی با آموزههایی چون تأکید بر جامعیت دین و پیوند دین و سیاست، مخالفت با سکولاریسم، ظهور زودرس مسیح و پایان جهان، تقابل دائمی خیر و شر، غیریتسازی و جواز استفاده از خشونت به منظور پیشبرد اهداف خود در جامعه از دیگر گروههای دینی در این کشور متمایز میشوند. جناح راست مسیحی با اتکا به این آموزههای مذهبی از دهه 1970 و با وقوع انقلاب فرهنگی در آمریکا، وارد عرصه سیاست گشته و بر تحولات داخلی و سیاست خارجی این کشور تأثیر گذاشته است. نوشتار حاضر درصدد است تأثیر تعالیم و آموزههای دینی بنیادگرایی مسیحی را بر جهتگیری و گرایش سیاست خارجی آمریکا مورد ارزیابی قرار دهد. پژوهشگران به منظور نیل به این هدف از روش توصیفی-تحلیلی بهره برده و از دادههای کتابخانهای به منظور گردآوری اطلاعات بهره بردهاند. نویسندگان بدین نتیجه دست یافتهاند ماهیت دینی جامعه آمریکایی بستر مناسبی برای فعالیتهای گروههای راست مسیحی فراهم نموده و باور به ضرورت وقوع نبرد آرماگدون به ویژه در دوره کارتر، تقابل با اسلام به عنوان نیروی شر در دوران بوش و پشتیبانی از رژیم صهیونیستی به عنوام قوم برگزیده الهی و مقدمه ظهور مجدد مسیح جلوهای از تأثیرپذیری سیاست خارجی این کشور از آموزههای بنیادگرایی مسیحی به حساب میآیند.
کلمات کلیدی :
بنیادگرایی مسیحی، آمریکا، سیاست خارجی، آرماگدون، رژیم صهیونیستی، نبرد خیر و شر
بنیادگرایی مسیحی، آمریکا، سیاست خارجی، آرماگدون، رژیم صهیونیستی، نبرد خیر و شر